وبلاگ ایده های نو
یکی از دوستام یه طرحی پیشنهاد داد گفت اگه هر کی از ته قلب این کارو کنه حالش خوب میشه: بزرگ ترین هدیه دنیا بودنه !!!!اینکه بتونی باشی چون هر کسی لیاقت بودن نداره ،هر کسی لیاقت دیدن همه چیزو نداره هر کسی لیاقت پر اثر بودن ،هر کسی لیاقت خیر بودن ،هر کسی لیاقت آشنا بودن و پیغام سروش شنیدن و در آخر مهم ترین چیز : هر کسی لیاقت هدیه گرفتن نداره. یادمون باشه به اندازه لیاقتمون سختی میگیریم تا باهاش مبارزه کنیم! بیاین هرکی داره این مطلبو میخونه از ته قلب ش خدا رو شکر کنه فقط و فقط به خاطر اینکه هست!فرصت زندگی داره و فرصت این که یه تیکه ای از پازل دنیا باشه! همین. نجاری با همکارانش،در جست جو ی مواد اولیه کار ،در ایالت کی سفر می کردند .درخت عظیمی را دیدند . اگر پنج مرد دست به دست هم میدادند نمی توانستند دورش را بگیرند ،و آنقدر بلند بود که نوکش به ابرها میرسید. استاد نجار گفت:(وقتمان را تلف نکنیم،قطع کردنش زحمت زیادی می برد اگر بخواهیم با آن قایق بسازیم ،آن قدر سنگین می شود که غرق می شود.اگر بخواهیم با آن سقفی بسازیم ،دیوار های خانه تحمل وزنش را نخواهند داشت .) همه به راه افتادند، یکی از کار آموز ها گفت: -درخت به این بزرگی به هیچ دردی نمی خورد! استاد نجار گت:اشتباه می کن او سر نوشت خودش را دارد اگر مثل بقیه بود قطعش میکردیم.اما جرات داشت با دیگران متفاوت باشد،برای همین زمان درازی ،نیرومند و سر افراز باقی می ماند. 21 تیر ماه روز جهانی بدون نایلکس اعلام شده که در این روز شهرون و فروشگاه های میوه و تره بار هم همکاری میکنن ...... برای اطلاعات بیشتر میتونید به تالار گفتگوی ایرانیان گیاهخوار مراجعه کنید . ولی بیاین همگی با هم برای داشتن یه روز سالم تلاش کنیم.... . الان وقت عملی کردن حرفاست و وقت اینکه نشون بدیم میتونیم!!!!!! از این به بعد میخوام تو وبلاگمون راجع به گیاهخواری و صلح هم صحبت کنیم!راجع به مفهومش.چهار روز دیگه کودک گیاهخواری من نه ماهه میشه تو این مدت همین کودک کم سن و سال کلی چیز یادم داد !!!!یه مدت که روی یه مقاله ای درباره اعتیاد کار میکردم به این نتیجه رسیدم که من خودم به خیلی چیزا معتادم...... . از اون موقع تصمیم گرفتم همه عادت های بیجا رو ترک کنم .که بزرگترینش اعتیاد به گوشت بود.از وقتی گیاهخوار شدم گیاهخواری جنبه های خوبشو بهم نشون داد و وژگی های بدمو ازم گرفت.الان دارم دنبال یه سری راه حل میگردم واسه آشتی دادن بچه های کوچیک با طبیعت !من از ته قلب درد میکشم وقتی میبینم بچه ها از کرم خا کی ،از حلزون ،از خاک .....میترسن بچه ایی که الان گل بازی نکنه وقتی بزرگ شد میخواد چیکار کنه؟؟؟؟؟انگار بیشتر بچه های الان شدن بزرگترایی فقط با قد کوتاهتر !!!!!!!!اونم نه بزرگترای معمولی!!!!!!!!!!!!!!بزرگترایی که همش سعی میکنن دور خودشون حصار بکشن تاراحت زندگی کنن در حالی که تنها راه راحت زندگی کردن برداشتن همین حصاراس.بزرگترایی که عادت دارن با حساب و کتاب زندگی کنن با حساب و کتاب غذا بخورن ،با حساب و کتاب بخوابن و در پایان با حسابو کتاب بمیرن.!نمی دونم امشب چرا این حرفا رو زدم به هر حال ببخشین سرتونو درد آوردم..... میزی برای کار، کاری برای تخت، تختی برای خواب ، خوابی برای جان، جانی برای مرگ، مرگی برای یاد، یادی برای سنگ، این بود زندگی. اینم شعر مورد علاقه منه از سهراب سپهری!!! با تخیل آدم چی کار میکنه........ باغ باران خورده مینوشید نور. لرزشی در سبزه های تر دوید : او به باغ آمد،درونش تابناک، سایه اش در زیر و بم ها ناپدید. شاخه خم میشد به راهش مست بار، او فراتر از جهان برگ و بر . باغ سرشار از تراوش های سبز، او درونش سبز تر سرشار تر. در سر راهش درختی جان گرفت میوه اش همزاد همرنگ هراس. پرتویی افتاد در پنهان او: دیده بود آن را به خوابی ناشناس. در جنون چیدن از خود دور شد . دست او لرزید ترسید از درخت. شور چیدن ترس را از ریشه کند : دست امد ،میوه را چید از درخت. چندروز پیش مامان بزرگم متوجه شد من هوس دلمه کردم ... باور کنین همون شب وقتی با مامانم بودیم رفت با حوصله کلی برگ دلمه خرید ! میدونین دیگه من گیاهخوارم.....واسه همین با اینکه دقیقا نمی دونست ولی دلمه رو با سویا درست کرد .... بعدم نشست و منو صدا کردو دوتایی با هم دلمه ها رو پیچیدیم....با اون دستای بامزه که هر کدوم کلی تجربه دارن دلمه هارو میپیچید و خطای منم اصلاح میکردو هم زمان از خاطرات و تجربیات گذشته میگفت..... این بانو این قدر ماهو دوست داشتنی یه مثه همه مامان بزرگا اما من بعضی وقتا بچه ی ناخلفی میشم و کلی اذیتش میکنم و اونم آخ نمی گه!!!!! امیدوارم همه مامان بزرگا چه تو این دنیا چه تو یه دنیای دیگه همیشه شاد شاد شاد شاد باشن و دلاشونم پر از شمعدوونی!!!ما نوه هارم ببخشن.... دیشب مامان داشت وسایل تو آشپزخونه رو جابجا میکرد که یهو پاش گرفت و نشت رو صندلی معلوم بود کلی درد داره و جلوی من هیچی نمیگه..... دوستام پونزده ساله دارم باهاش زندگی میکنم تازه دیشب فهمیدم چقدر دوسش دارم و چقدر بهش وابسته ام یا مثلا چند سال پیش یه پرتغال پرید تو گلوی من و من دیگه داشتم خفه میشدم لبام کبود شد و نفسام به شمارش افتاد.یادمه من و آوا تو خونه تنها بودیم من فکر میکردم آوا هیچ حسی نسبت بهم نداره اما تو اون شرایط وقتی دیدم واستاده تو هال جیغ میزنه و خودشو به درو دیوار میکوبه ودنبال هر راه حلی میگرده که آروومم کنه و بعد که من خوب شدم اونم خوب شد با گوشه اشکی کنار چشمش فهمیدم ما آدما چقدر به هم وابسته ایم؟؟؟ یعنی مرگ و نبودن باعث این وابستگی پنهانی میشه؟: سلام!!!!! ما خونه رو عوض کردیم واسه همین این چند روزه نیومدم!!!!یه دوست پاکی که هیچ آدرسی هم نذاشته بود ازم خواست از سهراب جونم شعر بذارم! چشم !!!!رو چشمم!!! ولی قبلش بیاین یه ذره بترسیم!!!!!! بچه ها دو روز دیگه کارنامه درخشانمو میدن :((((( با دوستام قرار گذاشتیم دمپختک بپزیم اونام چادر و هندونه و طالبی بیارن !!!!چند روزی تو پارک زندگی کنیم!!!اینجوری واسه همه بهتره.... جون هرکی دوس دارین واسه م دعا کنینا.......
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من
پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم
روحش شاد
Design By : Pichak |